باید از خودمان بپرسیم چرا استراتژی های شما هر روز صبح تحت تاثیر فرهنگ سازمانی بلعیده می شود، و سازمان و رفتارهایش به سمت دیگری می رود؟
شما هم متوجه شده اید که مبنای برنامهها و رفتارهای مدیران، طرز فکر آنان است و هیچ برنامهای خارج از طرز فکر رهبران در جامعه و سازمان اجرا نمیشود.
در مدل مایندست، تمام عناصر هویتی با مایندست رهبران، مشتریان و ذینفعان همسو می شود. هنر این روش، همسو سازی مایندست ها از طریق کاهش گپ های موجود است.
و توان تکثیر برند، معجزه میکند.

مخاطبان شما، از فوائد به ظاهر مشترک با شما تبعیت کرده و به تکثیر برندتان کمک می کنند. البته که ما به دنبال قالب کردن مایندست و هویت خود نیستیم؛ چون در واقع نمی توانیم مایندست مخاطب را دستکاری کنیم. بلکه ما با رفتار و عملکرد داینامیک و ارزش آفرینی مداوم { مبتنی بر فواید و هویت محوری} باعث تکثیر هویت خود می شویم.
وقتی مدل ذهنی داخل و خارج سازمان یکدیکر را تشدید و تقویت می کنند، یک سینرژی مضاعف در داخل و خارج سازمان تولید می شود که به آن matthew effect می گوییم. {ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر میشوند، افراد موفق بهتر رشد می کنند و افراد نا موفق محدودیت های رو به ازدیاد را تجربه می کنند} . پس بازتاب متیو افکت می تواند مثبت یا منفی باشد. در نتیجه یک چرخه ارگانیک شکل می گیرد که باعث رشد تصاعدی یا سرنگونی تدریجی برند شما می شود.
و این شما هستید که با تکنیک مایندست برندینگ {Mindset branding} باید مدیریت این چرخه ارگانیک را راهبری کنید.
نمود عینی این پدیده چگونه است. به این نمونه توجه کنید؛
برندهای با سهمبازار کمتر دو بار ضربه میخورند:
یکم: تعداد کمتر خریداران
دوم: وفاداری کمتر میان خریداران موجود
مثال عددی:
برند بزرگ (%30 سهم بازار):
%50 از خریداران را در دورهی کوتاه مدت جذب میکند + وفاداری %65
برند کوچک (%5 سهم بازار ): %15 از خریداران را جذب میکند + وفاداری %45
برند های با هویت و داینامیک، رشد می کنند و برندهای ناموفق، سقوط تدریجی را تجربه می کنند. ایشان ما را در سوگ خود شریک ندانند. چراکه خود کرده را تدبیر نیست.
خبر خوب : انسان {و برندهایش} موجودی است ناشناخته .
خبر خوب تر : انسان های پویا به بقای خود ادامه می دهند.
خبر بد: انسان های متعصب {برند های غیر داینامیک} بزودی حذف خواهند شد.


